فتوكاتور/آقا التماس دعا داريم برا اون مورد!
http://jahannews.ir/pages/view.php?id=29422

http://jahannews.ir/pages/view.php?id=29422

به من مربوط نمي شود!

چند وقت پيش وزير بازرگاني يك كشوري گفت كه گراني های اخیر به من مربوط نمي شود! ما هم با توجه به اين اظهار نظر فيلسوفانه با خودمان گفتيم، اگر قرار باشد هر مسؤولي از اين كشور به طوري كه در زير مي بينيد، از بار مسؤوليت شانه خالي كند، كشور به كجا خواهد رفت؟! خدا كند مسؤولان ايران ما اين گونه نباشند!
وزير مسكن و خانه خالي: هم نرخ بودن خانه در تهران و پاريس به من مربوط نمي شود!
وزير بهداشت و بيماريها: وضعيت بهداشتي روستاها به من مربوط نمي شود!
وزير آموزشِ پروارش: مفيد نبودن ساعات درسي مدارس به من مربوط نمي شود!
وزيركِشدارورزي: نرسيدن به خودكفايي در محصولات كشاورزي به من مربوط نمي شود!
وزير رفاه فردي: حقوق كم بازنشستگان به من مربوط نمي شود!
وزير نفت و كمبود انرژي: جدا كردن نفت از سفره مردم به من مربوط نمي شود!
وزير نيرو و قوي ترين مردان: قطعي برق به من مربوط نمي شود!
وزير راه و ترانبري: خريد توپولوف هاي تاريخ گذشته و سقوط هواپيماها به من مربوط نمي شود!
وزير كار و اشتغال سركاري: بيكاري جوانان به من مربوط نمي شود!
وزير ارشاد و متبوآت: ندادن حتي يك مجوز روزنامه در ايام اخير به من مربوط نمي شود!
رئيس سازمان محيط دوزيست: قطع كردن درختان جنگل گلستان به من مربوط نمي شود!
رئيس سازمان برفك: ساخت برنامه هاي آبكي به من مربوط نمي شود!
رئيس سازمان جوانان خوب: برنامه ريزي براي اوقات فراغت جوانان به من مربوط نمي شود!
رئيس سازمان ورزش همراه تهذيب: تركيب تيم ملي و فدراسيون به من مربوط نمي شود!
نخست وزير ( یا رئیس جمهور!): هيچ كار كشور به من مربوط نمي شود!
راستی یک مطلب مهم!...کلیک کنید....
ضمناْ سری ۱۱ فتوکاتورها:...کلیک کنید...


روز- داخلی- داخل ماشین کنترل نامحسوس
پلیس بغل دستی به پلیس راننده: همین زانتیاهه خوبه، زیادی داره ویراژ میره. کلی هم داره خلاف
می کنه.
پلیس راننده به پلیس بغل دستی: آره. احتمالا چیزی باید مصرف کرده باشه.
-
آره
احتمالاً.
جامعه باید
از لوث وجود این اراذل و اوباش پاک بشه... حواست رو جمع کن. ولش نکن. همین جور پشت سرش برو. بذار خوب خلاف کنه
تا با
توپ پر نگهش
داریم.
-
خجالت هم
نمیکشه مرفه بی درد. خدا خرو شناخت بهش زانتیا داد!
-
یک
ضرب المثل رو هم درست نمی تونی بگی!
-
حالا تو هم هی حواسم رو پرت کن تا
گمش کنم!
-
خودمونیم ها لایی کشیدن توی بزرگراه
هم حالی میده ها!
داریم به
بهانه گم نکردن زانتیا جلویی تا می تونیم خلاف می کنیم! گفته باشم دفعه دیگه نوبت منه پشت فرمون بشینم ها!
-
باشه حالا! زانتیا ندیده! [چند لحظه
مکث] خب دیگه کافیه. بذار نگهش دارم.[میکروفن داخل ماشین را بر می دارد] زانتیا سفید، زانتیا
سفید بزن کنار.
-
چرا پرشیای جلوی زانتیاهه هم زد
کنار؟
-
پرشیا با تو نبودم. تو برو.
[پرشیا یک دفعه گازش را تا ته می گیرد و می رود]
[زانتیای کنترل نامحسوس و زانتیای تحت تعقیب، کنار شانه خاکی پارک می کنند و پلیس های
زانتیای کنترل نامحسوس پیاده شده و به سمت زانتیای جلویی می روند]
روز- خارجي- كنارجاده
راننده زانتیا خطاب به پلیس ها [با عصبانیت]: کله پوک ها چرا گفتین پرشیا بره؟! من نگهش داشتم!
پلیس ها با ترس و لرز! : س س س لام جناب سرهنگ! مگه امروز شیفت کنترل نامحسوس شما هم هست؟!
سرهنگ[با عصبانیت]: مطمئن باشین برای هر دوتون گزارش می کنم. برای اولین بار سرعتم
داشت به 250 می رسید که شما نذاشتین!